اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه . . .
گفت: حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه !
گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم . . .
گفت: من رفتنی ام!
گفتم: یعنی چی؟
گفت: دارم میمیرم !
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور ؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد . . .
گفتم: خدا کریمه ، انشاله که بهت سلامتی میده !
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش !
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم . . .
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن !
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم ؟
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم . . .
اما با مردم فرق داشتم ، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت . . .
خیلی مهربون شدم ، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد . . .
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن . . .
آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه . . . سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم !
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم . . .
ماشین عروس که می دیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم . . .
گدا که می دیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم . . .
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم . . .
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم !
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله ، اونجور که یاد گرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه !
آرام آرام آرام خداحافظی کرد و تشکر ، داشت میرفت ، گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز !!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم . . . با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم !!!
هم کفرم داشت در میومد و هم از تعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه! گفتم: خارج چی؟
و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم ! کی اش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد . . .
{ خاطره ای از حجت الاسلام پناهیان }
برگرفته از وبلاگ : http://zoh00r.blogfa.com/