به سمت خدا قدمی بردار . . .



آتشي نمى سوزاند "ابراهيم" را ،

و دريايى غرق نمي کند "موسى" را ؛

کودکي، مادرش او را به دست موجهاى "نيل" مي سپارد ،

تا برسد به خانه ي فرعونِ تشنه به خونَش ؛

ديگري را برادرانش به چاه مى اندازند ،

سر از خانه ي عزيز مصر درمي آورد !

مکر زليخا زندانيش مي کند ،

اما عاقبت بر تخت ملک مي نشيند...

از اين "قِصَص" قرآنى هنوز هم نياموختي؟!

که اگر همه ي عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،

و خدا نخواهد ؛

نمي توانند ...

او که يگانه تکيه گاه من و توست !

پس ؛

به "تدبيرش" اعتماد کن ،

به "حکمتش" دل بسپار ،

به او "توکل" کن ؛

و به سمت او "قدمي بردار" ،

تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشيني...

مهدویت

کشتي نساز اى نوح ، طوفان نخواهد آمد 

 بر شوره زار دلها ، باران نخواهد آمد

شايد به شعر تلخم خرده بگيري اما 

 جايي که سفره خاليست، ايمان نخواهد آمد

رفتي کلاس اول ، اين جمله را عوض کن 

 آن مرد تا نيايد، باران نخواهدآمد ...

گنجشک و آتش

گنجشک و آتش

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!

پرسیدند : چه می کنی ؟

پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و…

آن را روی آتش می ریزم !

گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!

گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم

اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟

پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!

این پسری که جین می پوشد! پدرش را یادتان هست؟

نتانیاهو !
علیرضا را می شناسی؟ پدرش را چطور؟ اسمش برایت آشناست؟ « شهید مصطفی احمدی روشن»
علیرضا دارد فیلم پدرش را نگاه می کند. گریه می کند. چرا؟ ... چون پدرش به دستان کثیف خود شما به شهادت رسید. یادت هست؟ این پسری که جین می پوشد. پدرش را یادت هست؟

هر دو بسوی قبله "...امــــــــ

افسران - هر دو بسوی قبله

حسن امریکایی!!!

شهید حسن فتاحی معروف به حسن امریکایی یا حسن سر طلا
بیسیم چی گردان غواص لشکر امام حسین .منطقه نهر خین عملیات کربلای چهار به شهادت رسید.
پیکر مطهرش هنوز هم برنگشته است .
شادی روح همه شهدا

صلوات ...


افسران - حسن امریکایی!!!

آیت‌الله جوادی آملی: راز حرمت خون شهید، نشر معارف الهی است


افسران - آیت‌الله جوادی آملی: راز حرمت خون شهید، نشر معارف الهی است

حضرت آیت‌الله جوادی آملی با بیان این‌که راز حرمت خون شهید، نشر معارف الهی است، گفت: آنچه از خون روحانی شهید و عالم شهید برمی‌خیزد، نسبت به آثار خون شهید غیر عالم دو چندان است.

هی بهت میگم این دختره که دوسش داری به درد زندگی نمیخوره.. بیا اینم فیلمش......... :-))


افسران - هی بهت میگم این دختره که دوسش داری به درد زندگی نمیخوره.. بیا اینم فیلمش......... :-))

امام خامنه ای روحی فداه:


کارها و اقدامات فرهنگی همچون شمشیر دو دَم است، اگر همراه با محتوای خوب باشد، بستر اصلاح جامعه خواهد بود اما اگر با محتوای نامناسب باشد، بستر گسترش نابسامانی و کژی خواهد شد.

افسران - امام خامنه ای روحی فداه:

انِ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة !

منزلگه عشاق دل آگاه حسیــــــــن است . . .

بیراهه نرو ساده ترین راه حسیــــــــن است . . .

از مردم گمراه جهان راه مجویید

نزدیکترین راه به الله حسیـــــــن است...!

افسران - انِ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة !

شیر مرد آملی

دست‌های شعبان را که نمازش را نشکست، شکستند

این پست خیلی خیلی زیباست...حتما بخونید ...ببینید این شیر مرد آملی چه کرد...خیلی زیباست خیلی هم  دردناک

 

هر هفته عراقی‌ها یک جورهایی جشن بزرگی راه می‌انداختند و به بهانه‌های واهی، کتک‌کاری می‌کردند. نماز خواندن در آسایشگاه، مقابل چشم عراقی‌ها جرم داشت؛ باید کنج خلوت پنجره‌ها نماز می‌خواندیم که عراقی‌ها نبینند. سجود، رکوع و نیایش ممنوع بود. کسی حق نداشت دست‌هایش را به نشانه تسلیم در برابر خداوند بالا ببرد. انسان بودن را از ما گرفته بودند. اصلاً همه چی ممنوع بود.

شب بود. شعبان ناهیجی، از بچه‌های گردان “یارسول(ص) “، اهل شهر هزارسنگر آمل، رفیق سامبکس شهید نبی‌پور داشت نماز می‌خواند. نماز شعبان یک جورهایی خیلی خاص بود، هول‌هولکی نبود. از ترس سربازان عراقی هیچ‌وقت خدا مخفی نماز نمی‌خواند، شده بود دائم‌التذکر. چپ و راست، عراقی‌ها می‌کوبیدند تو کله‌اش و تهدید می‌کردند: می‌کشیمت آخر. اگر ما این دست‌های تو را نشکستیم…

وقتی که می‌ایستاد در مقابل خدا، حضور جسمانی‌اش را از دست می‌داد، جسمیت نداشت. لج‌بازی‌اش با عراقی‌ها به‌خاطر نمازش زبان ‌زد عام و خاص بود. نماز عشاء بود. وسط‌ های نماز، یک‌مرتبه یک سرباز پشت پنجره پیدایش شد، از آن سرباز‌های بی‌پدر‌ومادر. می‌گفتند، کارش تیر خلاص بوده، بی‌رحم و قسی‌القلب. انگار بچه هند جگرخوار، معشوقه قطامه خون‌خوار بوده. قیافه‌اش عجق‌وجق بود. چشم‌هایش یکی بالا می‌زد و یکی پایین. بگویی نگویی شکل گرازها بود؛ کله‌اش، قد بلندش. هیکلش عین گاومیش بود. نگاهش که می‌کردی، همه وجودت از نفرت پر می‌شد، نامش فرهان بود.

فرهان وحشی از پشت پنجره فولادی، از پشت نرده‌ها داد کشید: مهلا! کسر شعبان! ایرانی نمازت را بشکن!

با عربی و فارسی دست ‌و ‌پا شکسته بهمان فهماند. شعبان هیچ توجهی به فرهان نکرد. فرهان همیشه خدا یک نبشی نیم‌ متری آهنی توی دستانش بود. وقتی با آن روی شانه بچه‌ها می‌زد، تا مدتی ردش می‌ماند. نبشی را تندتند کوبید به نرده و نعره کشید: نمازت را بشکن، انه ایرانی.
صدای برخورد نبشی با نرده و پنجره تا هفت آسایشگاه پیچیده بود. دو تا از بچه‌ها رفتند نزدیک شعبان و گفتند: تو رو خدا یک کاری کن شعبان. الآن وحشی‌ها را می‌ریزد این‌جا.
شعبان توجهی نکرد. اصلاً شعبان وجود نداشت، حضور نداشت که بفهمد. با آن اطمینان قلبی و آن آرامشی که در حقیقت از درونش بود، فرهان گنده بعثی را اصلاً نمی‌دید. من نزدیکش نشسته و نظاره‌گر این صلابت و ایمان بودم. هرچه فرهان فرمان داد نمازت را بشکن، داد زد، به نرده‌ها کوبید، تهدید کرد و فحاشی کرد، شعبان با همان ارادت قلبی‌اش، با اقتدار و آرامش نمازش را خواند. دعا و ذکر و نیایش که تمام شد، نگاهی کرد. فرهان را دید. فرهان فریاد که کشید تعال، شعبان انگشت روی سینه‌اش گذاشت و گفت:با من بودی؟

فرهان داد کشید: تعال! تعال لنا شعبان.

شعبان بلند شد، آرام و با اطمینان رفت و گفت: چی می‌گویی فرهان؟

فرهان اشاره کرد به دست‌های شعبان. هر دو دستش را چسبید و کشید. از آن‌ سوی پنجره، مچ دست‌ها را گرفت. آن‌قدر دست‌های شعبان را به نرده‌های فلزی فشار داد که هر دو دست شعبان شکست. هیچ‌کس حق اعتراض نداشت. حرف می‌زدی، همه را می‌کشیدند و می‌بردند کتک‌خوری. بعد یک تکه طناب از جیبش درآورد. دست‌های شعبان را که از مچ ترک برداشته و شکسته بود، پشت نرده‌ها بست و رفت. فرهان، دست‌های شعبان ناهیجی را به‌خاطر این‌که نمازش را نشکست، شکست.

دوباره برگشتند. با چند سرباز دیگر.

بعد دست‌های شکسته را پشت پنجره آهنی محکم با سیم به نرده‌ها بستند. شعبان تا صبح با دست‌های شکسته، سر پا پشت نرده‌ها، رنجور و دردمند، مقاومت کرد؛ اما فرمان شیطان را اطاعت نکرد. آن شب خواب به چشممان نرفت. شعبان همان‌طور با دست شکسته تا صبح ایستاد و یک کلمه هم آخ نگفت. ناله نکرد، زاری نکرد، اشک نریخت. آن‌قدر ساکت و آرام بود که شک می‌انداخت توی دل بچه‌ها، که مگر می‌شود دست آدم را بشکنند، به نرده‌ها ببندند، سر پا تا صبح بایستد و یک ذره ناله و زاری نکند؟

فردا صبح، فرهان و چند سرباز برگشتند. دست‌های شعبان را باز کردند و رفتند. بچه‌ها دست‌های شکسته شعبان را بستند. نیم ساعت بعد، شعبان ایستاد به نماز. داشت نماز می‌خواند که فرهان برگشت. لج کرده بود. وقتی این صحنه را دید، صلابت شعبان را دید، تند راهش را کشید و رفت.
فرهان چند دقیقه بعد با هفت سرباز برگشت. دستور داد که با همان وضع، دست‌هایش را ببندند. یک‌بار دیگر شعبان ناهیجی را بردند پشت پنجره و دست‌های شکسته‌اش را بستند. با دست بسته و شکسته حسابی کتکش زدند. با کابل، باتوم و پوتین به پهلوهایش کوبیدند. وقتی از فرط مشت و لگد زدن به بدن او خسته شدند، دست‌هایش را باز کردند. او را روی زمین کشیدند و با مشت، لگد، و پوتین به سرش کوبیدند. او را به سمت استخر فاضلاب، همان استخر گنداب توالت بردند و با همان حال، با دست شکسته و بسته پرتش کردند توی فاضلاب.
آن تازیانه‌ها، تازیانه‌های سلوک بود و شعبان را از هر مرحله به مرحله دیگری رهنمون می‌ساخت. هر مرحله‌اش سخت‌تر و طاقت‌فرساتر از قبل بود. همیشه و برای همه بچه‌های آرمانی، بسیجی و ارزشی این‌گونه است. هربار که از یک آزمون سخت می‌گذرند، باز فردایی دیگر و آزمونی سخت‌تر وجود دارد. ما با این آزمون‌ها استوارتر و آرمانی‌تر می‌شدیم، خدایی‌تر می‌شدیم و هرچه بیش‌تر رنج می‌کشیدیم، عاشق‌تر می‌شدیم.

منتظران ظهور

شعری زیبا به زبان مازندرانی در مورد امام زمان (عج)و شهر آمل


آقا بِرو ، آقا بِرو ، کِجِه بیهِ ؟

آقا خِجالَتی از شِمِه کار کِجِه بیه ؟

وِ اِمّت ، وِ اِمّت علی یِه ؟

وِ آمِلِه ، شهرِ وِلایتی یه ؟

یاد بَکِردی چیسِه اِنِقلاب هاکِردی

یاد بَکِردی چیسِه تِه جَنگ هاکِردی

یاد بَکِردی چیسِه تِه خون هِدایی

یاد بَکِردی چیسِه جِوون هِدایی

یاد بَکِردی شِه عِزت و شِه غِیرت

یاد بَکِردی ای جِوون با غِیرت

یاد بَکِردی آمِلی با عِزت

یاد بَکِردی ای حامی ولایت

یاد بیارِم ، یاد بیارِم شِما رِ

یاد بیارِم ، شِمِه هاکِردِه کارِ

یاد بیارِم شَهیدونِ خِدا رِ

یاد بیارِم تمومِ دِشمَنا رِ

یاد بیارِم از زَمونِ رِضاخُون

یاد بیارِم رِشادَتِ مادِررون

اون روز کِه چادرِارِ دَ کَنِسِه

از سَر اَمِهِ مارونو خاخِرون

چِه جِهنمی بِپا بَییِه اِی جِوون

چه سرهایی جِدا بَیه پایِ اون

یاد بیارِم ، یاد بیارِم شِما رِ

یاد بیارِم جَمیعِ دِشمنا رِ

یاد بیارِم چهل شهیدِ بهمنی

یاد بیارِم جِوون حِزبِ اللهی

یاد بیارِم وصیتِ شِهدا رِ

یاد بیارِم گفته سر جدا رِ

کِجه بوردِه شِمۀ دین و ایمون

کِجه بوردِه شِمۀ ذِکرِبا قِراُون

کِجه بوردِه حِجاب های مادِرون

حِیا کوبِه ، آهای جانِ خاخِرون

خیابونها رِ وَل بَوین هارِشین

کوک دَسوری شِه کَلِّه رِ برف نَدین

ِو هَسِه آمِل غَرِقِ دَر خون ؟

ِو هَسِه شِمِۀ شهرِ لالِگون ؟

ِو هَسِه شِمِۀ شهرِ شَهیدونِ؟

ِو هَسِه شهر اَمِه عالِمُون ؟

اَمِه آقایونِ دِل خون بییِه

اَمِه آمِل کِفرستون بیییِه

بِرار جان جَمع هاکِن شِه کاسوکوزه

مَگه مارو خاخِر نایننی بی عِرضِه

یاد بَکِردی شِه غِیرَتُ و ناموسِه

نونِ نِسِه ناموسِ دِنی بی عُرضِه

اَمِه مَهدی یِۀ دِلِ خون نَکِنین

شَهیدونِ مارونِ دِلِ خون نَکِنین

آهای مَردِم فِسادِ جِلو رِ بَیرین

آهای مِردِم خِدا رِ یاد بیارین

آهای مردم وِ رَسمِ شیعه نییه

آهای مِردِم آقاجان راضی نییِه

آهای مردِم شِه ایمونِ رِ بِسازید

دوباره هزارسنگر رِ بسازید

"نمــــــــــ ــاز.. "

نماز هایت را عاشقانه بخوان...

حتی اگر خسته ای...

یا...

حوصله نداری...

فبلش فکر کن چرا نماز می خوانی...

و با چه کسی قرار ملاقات داری...

آن وقت کم کم لذت می بری...

از تمام کلماتی که داری در تمام عمر تکرارشان می کنی...

تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست...!

افسران -

او در دل ایرانیان جاودانه است ...

دو سال گذشت اما سخت گذشت.دو سال پیش در همچین روزهایی سرزمین ایرانی اسلامی مردی را از دست داد که کل ایران در شوک عجیبی فرو رفت.انگلیس و رژیم منحوس صهونیستی باز هم یک دانشمند ایرانی را ترور کردند.دانشمندی که یک کودک داشت دوست داشتنی خیلی به پدرش وابسته بود.گذشت اما بعد از چند دستگیری از سوی وزارت اطلاعات کار دیگری کردیم؟وزارت امورخارجه بعد از دو سال چه کرد؟آیا قطع نامه ای به سازمان ملل برد؟آیا به قاتلین دانشمندان هسته ای جواب محکم و قاطعی داد؟

اگر در جایی یک بمب منفرجه شود در BBC و VOA و FOX NEWS یک بمب خبری می شود و سریع کشور های اسلامی و مسلمانان را مقصر این کار می دانند و نمی گویند کار فراماسون ها بوده است.مانند بمب گذاری بستون که اختلاف منفجر شدن بمب ها 13 ثانیه بود.

اما در ایران یک دانشمند هسته ای شهید شد.چه کردیم؟آیا جهانیان اخبار شهید شدن احمدی روشن را شنیدند؟

واقعا کشوری مانند ایران که 200 سال است به هیچ کشوری حمله نکرده است تهدیدی است برای خاورمیانه و جهان یا یک کشور غصبی 60 ساله؟

پیام مقام معظم رهبری " مدظله العالی " :

«ما به کوری چشم سران اردوگاه استکبار و نظام سلطه، این راه را با قوت و ارادهٔ راسخ دنبال خواهیم کرد و پیشرفت رشک‌آور ملت بزرگ خود را به رخ دشمنان عنود و حسود خواهیم کشید، و البته از مجازات مرتکبان این جنایت و عاملان پشت صحنهٔ آن هم هرگز چشم‌پوشی نخواهیم کرد.»

قضاوت با شماست ...

افسران - او در دل ایرانیان جاودانه است ...

خدایـــــا ...

خدایـــــا ...


مـدعیـان رفـاقـت ، هـر کـدام تـا نـقطـه ای هـمـراهـند ...


عـده ای تـا مـرز مـنفـعـت ...


عـده ای تـا مـرز مــال ...


عـده ای تـا مـرز جــان ...


عـده ای تـا مـرز آبــرو ...


و هـمـگان تـا مـرز ایــن جـهـان ...


تـنـها تـویـی کـه همـواره مـی مـانـــی ... !


رهـــــایم نـکــن . . .


افسران - .................

شیدای شهادت...

افسران - شیدای شهادت...

راهت ادامه داره اقای مهربون .....

ﺗﻮ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺧﻔﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺗﻮﯼ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ.
ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﯼ 9-8 ﺳﺎﻟﻪ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﺟﺎ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺭﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ
ﺗﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ.
ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺍﺵ ﺭﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺎ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﺣﺠﺎﺏ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭼﺎﺩﺭ ﻋﺮﺑﯽ ﺳﺮﺵ ﮐﺮﺩﻩ
ﺑﻮﺩ.
ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺑﺪﺣﺠﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺑﺎﺩ ﻣﯿﺰﺩ ﺑﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮔﻔﺖ:
)ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻣﺎ ﺍﯾﻨﺎ ﭼﯿﻪ ﭘﻮﺷﯿﺪﯼ؟ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎﻫﺎﯼ ﺧﺸﮏ ﻣﻘﺪﺱ...ﺗﻮ
ﮔﺮﻣﺖ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺑﭽﻪ؟(
ﻫﻤﻮﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ.
ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﮔﺮﻩ ﯼ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺍﺵ ﺭﻭ ﺳﻔﺖ ﺗﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭ ﮔﻔﺖ:
)ﭼﺮﺍ ﮔﺮﻣﻤﻪ... ﻭﻟﯽ ﺁﺗﯿﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺍﺯ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺧﯿﻞﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ ﺗﺮﻩ...(
ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﺪﺣﺠﺎﺏ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ..
.
این برای من سواله که چرا فکر میکنن یه عده که اگر دختر بچه ای حجاب داشت حتما خانواده اجبارش کردن؟

اتفاقا اگر از کودکی مفهموم پوشش رو به کودک یاد داد دیگه انقد مشکلات بدحجابی نداریم!

افسران - راهت ادامه داره اقای مهربون .....


شما چطوری امر به معروف و نهی از منکرمی کنید ؟

تازه با هم رفیق شده بودیم، خیلی با محبت و بی غل غش بود.با اینکه از حجابش خوشم میومد،اما تنبلی میکردم چادر روی سرم باشه.یه روز که برای درس خوندن اومده بود خونه ما ،همراه خودش چندتاشکلات با بسته بندی های زیبا هم آورده بود.دوتا از اون هارو به من داد.خودش هم یکی از شکلات ها رو باز کرد و گذاشت وسط بشقاب .

چند لحظه ای ازدرس خواندنمان نگذشته بود که دوتا مگس مزاحم سر و کله شان پیداشد و یک راست رفتند سراغ شکلاتی که بدون بسته بندی بود.من تلاش کردم مگس ها را فراری بدهم ولی کوثرخیلی آرام گفت :"تقصیر خودشه .تا خودش رو نپوشاند ،مگس ها رهایش نمیکنند."


افسران - راستی شما چطوری امر به معروف و نهی از منکرمی کنید ؟
فهمیدم که میخواهد غیر مستقیم به من درس حجاب بدهد وبگوید :مگس ها کاری ندارند که تو به خاطر تنبلی حجاب نداری آنها کارشان مزاحمت است و فقط به ظاهر نگاه می کنند؛ پس من و تو باید خیلی به حجاب ظاهرمان برسیم."

مهرش بیشتر از قبل در دلم افتاده،تا به حال نهی از منکر به این قشنگی ندیده بودم.


راستی شما چطوری امر به معروف و نهی از منکرمی کنید ؟

شما چطوری امر به معروف و نهی از منکرمی کنید ؟

تازه با هم رفیق شده بودیم، خیلی با محبت و بی غل غش بود.با اینکه از حجابش خوشم میومد،اما تنبلی میکردم چادر روی سرم باشه.یه روز که برای درس خوندن اومده بود خونه ما ،همراه خودش چندتاشکلات با بسته بندی های زیبا هم آورده بود.دوتا از اون هارو به من داد.خودش هم یکی از شکلات ها رو باز کرد و گذاشت وسط بشقاب .

چند لحظه ای ازدرس خواندنمان نگذشته بود که دوتا مگس مزاحم سر و کله شان پیداشد و یک راست رفتند سراغ شکلاتی که بدون بسته بندی بود.من تلاش کردم مگس ها را فراری بدهم ولی کوثرخیلی آرام گفت :"تقصیر خودشه .تا خودش رو نپوشاند ،مگس ها رهایش نمیکنند."


افسران - راستی شما چطوری امر به معروف و نهی از منکرمی کنید ؟


فهمیدم که میخواهد غیر مستقیم به من درس حجاب بدهد وبگوید :مگس ها کاری ندارند که تو به خاطر تنبلی حجاب نداری آنها کارشان مزاحمت است و فقط به ظاهر نگاه می کنند؛ پس من و تو باید خیلی به حجاب ظاهرمان برسیم."

مهرش بیشتر از قبل در دلم افتاده،تا به حال نهی از منکر به این قشنگی ندیده بودم.

راستی شما چطوری امر به معروف و نهی از منکرمی کنید ؟

اهالی  روستای ترا  الگویی برای......؟

       بسم الله الرحمن الرحیم


نماز ظهر عاشورا با همت بچه های پایگاه مقاومت شهید آویش و هیئت شهدا ترا برگزار شد

در روز عاشورا در منطقه امیری روستاهای ترا _ لارین_ آخا_ هاره_نهر دسته روی خود را به

 سمت روستای دینان آغاز میکنند واز آنجایی که تعداد محلات و مسافت راه زیاد می باشد

 دسته های عزاداری نمیتوانند تا اذان ظهر خود را به مقصد ( تکیه روستای دینان ) برسانند

به همین علت در دسته روی امسال بچه های پایگاه شهید آویش و هیئت شهدای روستای

ترا در یک حرکت بسیار زیبا و فرهنگی مراسم عزاداری را در خیابان قطع کردند و چفیه های

روی گردن خود را بعنوان سجاده استفاده کردند و نماز جماعت را در خیابان برپا کردند

پس نماز دوباره دسته عزاداری تشکیل و به سمت مقصد حرکت کردند

برای دیدن تصاویر به ادامه مطالب بروید



ادامه مطلب


برگرفته از وبلاگ :  http://www.javananetara.blogfa.com/

شهید مجتبی شفیق


آپلود عکس رایگان و دائمی

شهید مجتبی شفیق

از اون جوونای ناب و خالص که همتا نداشت

بزرگترین آرزوش شهادت در راه خدا بود و به آرزوش رسید...

سال 62.........دهلران.........انفجار خمپاره.........مفقودالاثری...........!

21 سال مفقودالاثر بود و چند وقتیه که برگشته...

انقدر درمورد آقا مجتبی حرف زیاده که نمی دونم کدومو بگم

انشاالله در آینده خاطرات ایشون را براتون می نویسم.

یاحق


برگرفته از وبلاگ : http://mn73.blogfa.com/

سربازی امام زمان (عج)

 گزارش تصویری از مراسم عمامه گذاری طلبه جوان مسجد سجاديه

 

   همزمان با نماز جماعت صبح روز جمعه اول ربیع الاول ۱۴۳۵

 

        مصادف با ۱۳ دی ماه ۱۳۹۲ در مسجد سجادیه آمل

 

      مراسم عمامه گذاری حاج آقا محمد علی نورمحمدی عمران

 

            توسط حجه الاسلام و المسلمین حاج آقا براتی

 

   

برگرفته از وبلاگ : http://www.sojoodamol.blogfa.com/

بدون شرح!!!!

ببینید تو خیابونا با کیا سر و کار داریم!!!!


افسران - بدون شرح!!!!

برگرفته از وبلاگ :  honein.blogfa.com

فرهنگ غرب با خانواده امام چه کرد؟+عکس

احمد خمینی فرزند ارشد حسن خمینی تصویری از اطاق خواهرانش و اسباب بازی هایشان را که پدر برایشان می خرد، در فیس بوک به در حالت اشتراک عمومی منتشر کرده است . گفتنی است این مدل عروسکها که به باربی مشهور است توسط کمپانی به نام "متل " واقع در ایالت کالیفرنیای جنوبی امریکا تولید و توزیع می شود. طراح «باربی» در آمریکا در کمپانی «متل»، «جک رایان» است. وی قبل از آن در پنتاگون (وزارت جنگ آمریکا) طراح موشک های اسپارو و هاوک بود.

 برگرفته از سایت : http://www.afsaran.ir/

افسران - فرهنگ غرب با خانواده امام چه کرد؟+عکس

انا لله و انا اليه راجعون


بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا اليه راجعون

 خانواده های محترم باباجانزاده وآقایی

بانهایت تاثرو تاسف درگذشت مرحومه کربلاییه سید ه سادات آقایی  را خدمت شما و خانواده

 محترمتان تسلیت عرض نموده و آرزوی صبر و سلامتی برایتان مسئلت داریم واز درگاه خداوند

متعال برای آنمرحومه مغفرت ، برای شما و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم و

 خواستاریم ومارادرغمتان شریک بدانید./

http://robeshadi.com/images/stories/news/201306093405.jpg 
 
مرحومه سیده سادات آقایی فرزندآقاسیدمیرشجاع عصر امروز براثرسقوط از ایوان
 

    منزل ساعت ۱۵:۳۰دارفانی راوداع گفت وبه معبودش پیوست روحش شاد  


برگرفته از وبلاگ :  http://www.haleketi1351.blogfa.com/

سامانه جامع ده هزارشهیداستان مازندران راه اندازی شد

جهت جستجوی شهید مورد نظرخود به سامانه جامع شهدای استان به آدرس ذیل

مراجعه کنید

آدرس اینترنتی سایت:

http://jangoderang.ir/

برگرفته از وبلاگ: http://www.haleketi1351.blogfa.com/

حکایت جالب و آموزنده فقط برو !

یكی از شاگردان شیوانا همیشه روی تخته سنگی رو به افق می نشست و به آسمان خیره می شد و كاری نمی كرد. شیوانا وقتی متوجه بیكاری و بی فعالیتی او شد كنارش نشست و از او پرسید چرا دست به كاری نمی زند تا نتیجه ای عایدش شود و زندگی بهتری برای خود رقم زند.


حکایت جالب و آموزنده فقط برو !

شاگرد جوان سری به علامت تاسف تكان داد و گفت: «تلاش بی فایده است استاد! به هر راهی كه فكر می كنم می بینم و می دانم كه بی فایده است. من می دانم كار درست چیست اما دست و دلم به كار نمی رود و هر روز هم حس و حالم بدتر می شود!»

شیوانا از جا برخاست و دستش را برشانه شاگرد جوانش كوبید و گفت: «اگر می دانی كجا بروی خوب برخیز و برو! اگر هم نمی دانی خوب از این و آن، جهت و سمت درست حركت را بپرس و بعد كه جهت را پیدا كردی آن موقع برخیز و در آن جهت برو! فقط برو و یكجا منشین!

 

از یكجا نشستن هیچ نتیجه ای عاید انسان نمی شود. فرقی هم نمی كند آن انسان چقدر دانش داشته باشد! اگر غم و اندوه داری در حین فعالیت و كار به آنها فكر كن! اگر می خواهی معنای زندگی را درك كنی در اثنای كار و تلاش این معنا را دریاب. مهم این است كه دائم در حال رفتن به جلو باشی! پس برخیز و راه برو!»

جنگ نرم . . .




برگرفته از وبلاگ :  http://boshra-amol.blogfa.com/


یک مهندس روسی تعدادی کارگر ایرانی برای کار استخدام کرده بود،کارگران بنا به وظیفه شرعی وقت اذان که میشد برای خواندن نماز دست از کار می کشیدند.

یک روز مهندس به آنها اخطار کرد که اگر هنگام کار نماز بخوانند آخر ماه از حقوقشان کسر می شود.

کسانی که ایمان و ضعیف و سست داشتند از ترس کم شدن حقوقشان نماز را به آخر وفت می گذاردند اما عده ای بدون ترس از کم شدن حقوقشان همچنان در اول وقت ، نماز ظهر و عصرشان را می خواندند.

آخر ماه، مهندس به آنها که همچنان نمازشان را اول وقت خوانده بودند،بیشتر از حقوق عادی (ماهیانه) پرداخت می کند؛کسانیکه نماز را به بعد از کار گذاشته بودند به مهندس اعتراض می کنند که چرا حقوق آنها را زیاد داده است.مهندس می گوید:

اهمیت دادن آنها به نماز و صرف نظر کردن از کسر حقوق،نشانگر آن است که ایمان آنها بیشتر از شماست . این قبیل آدمها هرگز در کار خیانت نمی کنند همچنانکه به نماز خود خیانت نکردند.

امیرالمومنین علی علیه السلام : هرگاه کسی به نماز بایستد ابلیس از روی حسادت به او می نگرد چون می بیند که رحمت خدا آن شخص را در برگرفته است.

 

برگرفته از وبلاگ :   http://www.khodabarani.blogfa.com/

جوونی ما به فدات حسین جان . . .

سفرنامه ای رو از یکی از زائرای حرم سیدالشهدا که با کاروان پیاده اربعین به کربلا مشرف شده بودن خوندم و به دلم نشست . . .

همسنگرایی که مثل من ِ حقیر ، جا موندن و منتظر دعوت نامه حضرت برا زیارت حرم آقا ، هستن ازشون دعوت میکنم این سفرنامه ی فوق العاده رو در ادامه ی مطلب بخونن . . .

دلتون لرزید ، منو هم دعا کنید . . .

+ یا حسین (ع) . . .


ادامه مطلب


برگرفته از وبلاگ :  http://zoh00r.blogfa.com/